آمدی
با لبخندی شیرین و رفتی
با لبخندی تلخ…!
و من
میان این دو لبخند
سرگردانم
هنوز…!
آمدی
با لبخندی شیرین و رفتی
با لبخندی تلخ…!
و من
میان این دو لبخند
سرگردانم
هنوز…!
دست خالی که نمیشود به پیشواز خاطره رفت !
من هم وقتی چمدانم پر از گریه شد
راه میافتم …
چقــدر باید بگذرد
تا مـن در مـرور خـاطراتم
وقتی از کنار تــو رد میشوم،
بغضــم نگیــرد
تنـــم نلــرزد…
عابرانی که از کنارم می گذرند
مست عطر تنم
می شوند و …
نامش را که می پرسند
دلم می لرزد
چگونه بگویم خاطرات توست؟
مـــن از سکوت می آیم
از تدفین غمگیـن واژه در قبــر آه
از تکه پاره های روز خاطـره می آیم چسـبیده به شـب و گریه
با دسـت های می آیم که سـتاره و ماه را به آسـمان دوخته اند
جــاده اما پیدا نشـد و تــو گم شـدی
من از انتـهای راه می آیم از پیچـی تا پایان کـه بـه آخـر نرسـید
همیشه با خودم فکر میکنم برای سکوت هم معنی مثبت هست هم معنی منفی!
یه بار می گیم سکوت علامت رضاست...
یه بارم میگیم جواب ابلهان خاموشی است..
سکوت و صبوری آدم ها را
به حساب ضعف و بی کسی شان نگذارید
شاید هنوز به چیزهایی پای بندند
چیزهایی که شما یادتان نمی آید
همیــشه سکــوت خــوب نیــست
گـاهـی خُــرد میشــوی زیـر بـار حــرف هـای نـگفتــه
غافــل از اینکـــه بـــه تـــو تـهمـــت بـی جنـبگــــی می زننـــد
من سکوت کردم آری
جای حرفی برایم نمانده بود
دستان سردت را رها کردم
رفتم تا تو به هرآنچه که می خواهی برسی
کاش تو هرگز سکوتت را نمی شکستی و می رفتی
بعضی ها گریه نمی کنند!
اما از چشم هایشان معلوم است
که اشکی به بزرگی یک سکوت
گـــــوشه ی چشمشان به کمیـــــن نشسته.....
این روزها...
دلم اصرار دارد فریاد بزند...
اما من جلوی دهانش را می گیرم...
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!!!
این روزها…
من خداى سکــــــوت شده ام!
خفــقان گرفته ام تا آرامــش اهالى دنــیا خـط خـطى نشود…
این روزها زیادى ساکــت شده ام
نمى دانم چــرا حرف هایم به جای گلـــو
از چشـــم هایم بیرون مى آیند …!!!!!
موسیقی
یعنی سکوت بعلاوه سکوت های شکسته شده ی موزون............!!!!
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار
حالا چه مانده از من ؟ ، یک مشت شعر بیمار
انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن
اما ، امید باطل ، شب دائمی ست انگار
ﮔﺎﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ
ﺧﯿﻠﯽ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮐﻪ !
ﯾﻌﻨﯽ ﻃﺮﻑ ﺍﺯﺕ ﻗﻄﻊ ﺍﻣﯿﺪ ﮐﺮﺩﻩ . . .
ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺩﺭﮐﯽ ، ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﮔﻔﺘﮕﻮ!!!
دلم کار دست است
خودم بافتمش
تارش از سکوت
پودش از تنهایی
همین است که خریدار ندارد…
در دنیایی که همه یا گوسفندند یا گرگ
ترجیح میدهم چوپان باشم
همدیگر را بدرید
من نی میزنم
چـقـــــدر سخــــت اســـت
کـه لبـــریـــز بـاشی از “ گـفـتـــــن ”
ولــی …
در هـیـــــــچ ســویـــت محـــرمـی نبـاشد
پست ترین آدما کسایی هستن که
به دست گذاشتن رو نقطه ضعف دیگران
بگن شوخی … !