می آیی . . . می روی . . . و فقط یک سلام
و گاهی یک خداحافظی . . . نه . . . این انصاف نیست
من و یک دنیا عشق . . . تو و یک دنیا بی تفاوتی!!!!
می آیی . . . می روی . . . و فقط یک سلام
و گاهی یک خداحافظی . . . نه . . . این انصاف نیست
من و یک دنیا عشق . . . تو و یک دنیا بی تفاوتی!!!!
بیچاره دلم با دیدنت باز هم لرزید
نمی دانست تو همان بی وفای دیروزی
بیچاره دل است عقل ندارد.......................
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
هرگز نشد بیای پیشم بگیری دستای منو
بدونی من عاشقتم گوش کنی حرفای منو
تو بی وفا بودی ولی اونی که برات میمرد منم
تا زنده ام دوست دارم اینم کلام آخرم
همین چند روز پیش
فکر می کردم
می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم
از همین چند روز پیش
هیچ کس، شبیه تو نیست!
ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﻣﯿﺮﻭﻡ …
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻬﺎﯾﻢ …
ﺑﺎ ﻗﻠﺐِ ﻟِﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ …
ﺑﺎ ﻏُﺮﻭﺭِ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻡ …
ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﮕﯿﺮﻡ ..
ﺑﮕﯿﺮﻡ ..
ﻧﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﺰﺩﯾﮏِ ﺻﺒﺢ ﺍﺳﺖ …
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﻡ …
ﻣﺸﺘﺮﮎِ ﻣﻮﺭﺩِ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝِ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ !!
دردم ایــــن نـــیـسـت
کـــــه او عــــاشــــق نـــیــسـت ،
دردم ایــــن نــیــسـت
کــــــــه مــعــشـــوق مــن از عــشــق تـهــی اسـت
دردم ایــــــن است
کــــــه بــــا دیـــــدن ایـــــن ســردی هــــا
مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم ؟!!
من بارها شماره ات را میگیرم
و کسی در گوشم مدام زمزمه میکند :
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است !
و من برایش از تو
از دلتنگی ها
از اشکهای بیصدا
و از بی کسی هایم میگویم …
اما او سر حرفش میماند
لعنت به بخت سیاهم !
می دانم مدتهاست که ارزان شده ام
چانه می زنم تا به مفت نفروشی ام…
•
مرا همینگونه که هستم دوست داشته باش…
نمیتوانی؟؟
من میروم
تو هم برو مجسمه ساز شو
•
دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند
حال آنکه او یگانه هستی تو باشد
و تو یکی از هزاران لذت او …
پُشتم را خالی میکنی؛
میمیرم،
نمیافتم …
هربار که کودکانه دست کسی رو گرفتم گم شده ام !
ترس من از گم شدن نیست ..
ترسم از گرفتن دستی ست
که بی بهانه رهایم کند !
تنها ادامه می دهم در زیر باران
حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم
میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم
ببار باران من نه چتر دارم نه یار
دمش گرم ، باران را می گویم ، به شانه ام زد و گفت :
خسته شدی ، امروز تو استراحت کن ، من به جایت می بارم
در میان دست هایت عشق پیدا میشود
زیر باران نگاهت، نسترن وا میشود
با عبور واژه ها از گوشه ی لب های تو
مهربانی خوب معنا میشود
غصه میسوزد مرا ، باران ببار
کوچه میخواند تو را ، باران ببار
ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا ، باران ببار
خاک اینجا تشنه ی دلتنگی است
آسمان را کن رها ، باران ببار
باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما ، باران ببار
کاش باران بگیرد
کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند
و من همه ی دلتنگی هایم را رویش “ها” کنم
و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم.....