نگاه اولت در من اثر کرد
نگاه دومت دیوانه ام کرد
نگاه سومت عاشق ترم کرد
ولی نگاه آخرت دیگه هیز بازی بود
نگاه اولت در من اثر کرد
نگاه دومت دیوانه ام کرد
نگاه سومت عاشق ترم کرد
ولی نگاه آخرت دیگه هیز بازی بود
نازنینم یه روز میام می برمت
می برمت یه جای دور
که دست هیشکی بهت نرسه
قربانت عزراییل
دوستان گرامی مدتیه که باز جوک هایی رایج شده
که همه چی رو به شوخی می گیرن و آخرش می نویسن الکی مثلا فلان…
این عادت زشت ما ایرانیاست که همه چی رو به شوخی می گیریم و مسخره می کنیم
که واقعا خسته کننده شده…
الکی مثلا من حالیمه :))
شانه ای میخواهم تا …..
.
.
.
.
موهایم را شانه بزنم
چیه؟
فکر کردی شکست عشقی خوردم
واسه گریه میخوام؟
اوا ! عجب آدمایی پیدا میشنا!!!
تنهایی دلم را با جذابیت نگاهت پاک کردی
خونه قلبم رو از غمها شستی . . .
حالا که داری زحمت میکشی
روی این میز هم یه دستمال بکش !
از خدا می خوام توی زندگی موانع رو از سر راهت برداره …
چون خر نمی تونه مثله اسب
از روی موانع بپره !!
این یکی از تضادهای زندگی ما است
که آدم همیشه کار اشتباه را
در بهترین زمان ممکن انجام میدهد
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند
وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است
وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است
وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است
وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
خداوندا
از بچگی به من آموختند همه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن
اگر افریقا با قحطی غذا روبرو شده
زمین سال هاست که دچار قحطی
آدم شده
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺎﻧﺘﻮﻣﯿﻢ ﺍﺳﺖ
ﺣﺮﻑ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﯼ ﺑﺎﺧﺘﯽ !
وقتـــی منتظرشی
هربار
که
صفحه
گوشیت
روشن میشه
قلبت می زنه
دلت می لــــرزه!
خاک بر سرِ تمامِ این کلمات
اگر تو از میانِ تمامشان
نفهمی من دلتنگم . . . !
خاک بر سرِ تمامِ این کلمات
اگر تو از میانِ تمامشان
نفهمی من دلتنگم . . . !
ببینمت . . .
گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چ بود؟
هان!
باران . . .
باز با باران قدم زدی ؟
هزار بار گفتم
باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . .
من بودم
تو
و یک عالمه حرف…
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد…
کاش من و تو
دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفسه های کتابخانه ای روستایی
گاهی تو را
گاهی مرا
تنها به سبب تشدید دلتنگی هامان
به امانت می بردند
دلتنگی
نام دیگر این روزهاست
وقتی
از این همه رهگذر
یکی
تو نیستی!
هَــرکه مــی خــواهـی بـــاش
ایـن عادت مُـــشتَــرک انسـانهــاســت
تـــو نیــز ، روزی , ســاعـتی , لـَحظــه ای
احــساس خـواهـی کـرد کـــه . . .
هیــچکـَـس دوسـتت نَــدارد …!
گـاهـی بـرای او
چـیـزهـایـی مـی نـویـسـی
بـعـد پـاک مـی کـنـی . .
پـاک مـی کـنـی . . .
او هـیـچ یـک از حـرف هـای تـو را
نـمی خـوانـد
امـا تـو
تـمـام حـرف هـایـت را گـفـتـه ای . . .
•